به گزارش فرهنگ نیوز: حضرت زینب كبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده، و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند. نام مبارك آن بزرگوار زینب، و كنیه گرامیشان ام الحسن و ام كلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الكبرى، شریكة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، كامله و ...
ستاره ی مدینه وقتی به دنیا آمد، امام حسین علیه السلام به سرعت خود را به پدر رساند و با اشتیاق خبر تولّد خواهرش را به او داد و منتظر لبخندی بر لب پدر شد، امّا در کمال شگفتی اشک پدر را دید که بر گونه اش جاری شد. حسین(ع) سبب گریه پدر را پرسید.
امام فرمود: «فرزندم به زودی خواهی دانست.»(1)
وقتی زینب(س) را حاضر کردند رسول خدا صلی الله علیه و آله او را گرفت و به سینه ی شریفش چسبانید و صورت مبارک خود را به صورتش نهاد و بلند گریست [چنان که] اشک از محاسن شریف او روان شد، فاطمه علیهاالسلام پرسید: [ای پدر گرامی] گریه ات برای چیست؟ خدا نگریاند دو چشم شما را! فرمود: ای دختر من، ای فاطمه! بدان که بعد از تو و بعد از من این دختر، گرفتار بلاها خواهد شد و مصیبت های گوناگون بر وی وارد خواهد شد.
كوثر به ظهور گوهري آوردست
زهراي بتول دختري آوردست
تا در غم كربلا كند مادريش
از بهر حسين خواهري آوردست
دوران کودکی و صبر:
«روزی علی علیه السلام مهمانی به خانه آورد ولی در منزل غذایی نبود، حضرت از فاطمه علیهاالسلام سؤال کرد: آیا غذایی داریم.، حضرت فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد: فقط یک قرص نان داریم که برای زینب نگه داشته ام. حضرت زینب علیهاالسلام که در رختخواب ولی بیدار بود، گفت: مادر نان را برای مهمان ببرید، من صبر می کنم.....
مهر به برادر:
از همان کودکی علاقه ای عجیب به برادرش امام حسین علیه السلام داشت چنان که زینب کوچک هنگامی که گریه می کرد، تنها در آغوش برادرش آرام می گرفت. این رفتار، فاطمه زهرا علیهاالسلام را شگفت زده کرده بود. به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: پدر من از چنین رفتاری تعجب می کنم. این گونه محبت بیش از حدّ معمول است. زینب بدون دیدن حسین شکیبایی ندارد و اگر بوی حسین را نشنود، جان از تنش بیرون می رود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی این حکایت را شنید، آه از سینه برکشید و اشک بر چهره اش روان شد و فرمود: ای نور چشم من این دختر با حسین علیه السلام به سفر کربلا خواهد رفت و رنج ها خواهد دید...»(2)
جلوه هایی از عظمت حضرت زینب (س)
1- عبادت:
زینب علیهاالسلام در عبادت و بندگی خداوند، پیرو مادرش زهرا علیهاالسلام بود. اکثر شب ها را به تهجد و تلاوت قرآن صبح می کرد و به گفته برخی از مورخان شب بیداری یادگار فاطمه علیهاالسلام در طول عمرش، هرگز ترک نشد. حتّی در شب یازدهم محرم با آن همه خستگی و فرسودگی و مشاهده آن همه آلام روحی نماز شب خود را خواند.
همچنین از امام سجّاد علیه السلام نقل شده است که: «ان عمتی زینب کانت تودی صلواتها من قیام الفرائض و النوافل عند مسیرنا من الکوفة الی الشام و فی بعض المنازل کانت تصلی من جلوس لشدة الجوع و الضعف منذ ثلات لیالٍ لانها کانت تقسم ما یصیبها من الطعام علی الاطفال لان القوم کانوا یدفعون لکل واحد منا رغیفا واحدا من الخبز فی الیوم و اللیلة؛
عمه ام زینب، نمازهای واجب و مستحبی اش را در طول مسیر کوفه به شام می خواند و در بعضی از توقفگاه ها از شدت گرسنگی و ضعف در مدّت شبانه روز نمازش را نشسته خواند. چون آنچه از غذا سهم او بود، بین کودکان تقسیم می کرد. چون آن قوم به هر یک از ما یک گرده نان در شبانه روز می دادند.»(3)
2 ـ علم و دانش
بخشی از علم و دانش حضرت زینب علیهاالسلام از نوع اکتساب نیست، بلکه همچو سایر اهل بیت علیهم السلام از منبع علوم غیبی است. از این روست که امام زین العابدین به وی «عالمه غیر معلمه» لقب می دهد. آری، این بانوی بزرگوار چنان مقام علمی والایی داشت که یک سال پس از ورود امیرمؤمنان علیه السلام به کوفه زنان آن شهر از وی خواستند اجازه کسب فیض دهد و او در ایامی که در کوفه بود، مجلسی تشکیل داد و در خانه خود به زنان تفسیر قرآن درس می داد.(4)
3ـ کرامت و استجابت دعا
هر چند هزاران کرامت از این بانوی بزرگوار بروز کرده امّا فقط نمونه ای را نقل می کنیم. مرحوم ثقة الاسلام نوری از سید محمدباقر سلطان آبادی نقل می کند: «به چشم درد شدیدی در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان کردم، اثری نداشت، به سلطان آباد آمدم و نزد پزشکان رفتم. آن جا هم فایده ای نکرد و بر عکس مریضی ام شدید شد. بعضی از دکترها می گفتند قابل علاج نیست. برخی هم قول شش ماه بعد می دادند و من هر روز از روز قبل نالان تر می شدم تا این که سیاهی چشمم گرفته شد و دیگر نمی توانستم بخوابم. در آن اوقات یکی از دوستانم برای خداحافظی به دیدنم آمد. او می خواست به کربلا برود. من هم با او راهی شدم. در منزل اول درد چشم شدیدتر شد و همه، مرا شماتت می کردند مگر یک نفر. بالاخره، به منزل دوم رسیدیم. درد شدیدتر از قبل شد و ورم چشمم افزونتر. تا این که نزدیک سحر آرامش پیدا شد.
در عالم رؤیا عقیله بنی هاشم زینب کبری علیهاالسلام را دیدم که گوشه ی مقنعه اش را به چشمم می کشید. از خواب بیدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمی کردند، سوار شدیم در بین راه درد و ناراحتی احساس نمی کردم. من که همیشه ناراحت و عاجز بودم، پیش خود گفتم: کاش بسته ی روی چشمم را باز می کردم. تا باز کردم، دیدم همه چیز را می بینم. صدا زدم که رفقا بیایید، همه آمدند و گفتند: کدام چشمت درد می کرد؟، گفتم: چشم چپم بود.، هرچه نگاه کردند تفاوتی بین چشم چپ و راستم ندیدند.»(5)
پائین تر از آنیم ز بالا بنویسیم
یا اینکه بخواهیم شما را بنویسیم
ما کوزه ی اندیشه یمان کمتر از آن است
تا اینکه بخواهیم ز دریا بنویسیم
آنقدر به ما وقت ملاقات ندادند
تا گوشه ی چشمی ز تماشا بنویسیم
هر جا که حسین ابن علی حک شده باید
زیرش مددی زینب کبری بنویسیم
پی نوشت:
1ـ ریاحین الشریعة، ج 3، ص 38، به نقل از ریاض المصائب. ناسخ التواریخ، حضرت زینب علیهاالسلام ، ج 1، ص 45
2- خصائص زینبیه، ص 255
3- ریاحین الشریعة، ج 3، ص 61 و خصائص زینبیه، ص 120 نقل از کبریت احمر
4- ـ اختیار معرفة الرجال، ص 12. نفس الرحمان، ص 311. امالی طوسی، ص 260 و بصائر الدرجات، ص 343
5-زندگانی زینب کبری، شهید دستغیب ص91